نوپدید
یک سایت دیگر با وردپرس فارسی
شروعی دوباره از زیر صفر! قصه خانم شکری، کارآفرین همدانی
ایران
من «سکینه شکری شهروان» مسوول «صندوق اشتغال روستای گذرکجین» همدان هستم. من یک دختر معلول روستایی بودم که پدرم از اول مرا جوری تربیت کرد که بر روی پای خودم بایستم و زندگیم را بچرخانم. در سال ۱۳۸۵ چهل و هشت بافنده قالی برای من کار میکرد. اما شریکی که ۱۰ سال با او رفاقت داشتم و سفرههایمان از هم جدا نشده بود پولهایم را برداشت و فرار کرد. من ماندم با کلی چک و بدهی و صد و سی میلیون تومان به یغما رفته. چکهایم که برگشت خورد بازداشت شدم و دادگاه بدهیهایم را قسط بندی کردند. باید ماهی…
- 84 بازدید
- 0 پسند
- 0 نظر
من «سکینه شکری شهروان» مسوول «صندوق اشتغال روستای گذرکجین» همدان هستم. من یک دختر معلول روستایی بودم که پدرم از اول مرا جوری تربیت کرد که بر روی پای خودم بایستم و زندگیم را بچرخانم. در سال ۱۳۸۵ چهل و هشت بافنده قالی برای من کار میکرد. اما شریکی که ۱۰ سال با او رفاقت داشتم و سفرههایمان از هم جدا نشده بود پولهایم را برداشت و فرار کرد. من ماندم با کلی چک و بدهی و صد و سی میلیون تومان به یغما رفته. چکهایم که برگشت خورد بازداشت شدم و دادگاه بدهیهایم را قسط بندی کردند. باید ماهی هشتصد هزار تومان قسط میدادم اما هیچ زمینهای برای درآمد نداشتم. با این بدهیها باید هزینههای خانواده را هم پرداخت میکردم زیرا پدرم بیماری سختی داشت و نمیتوانست کار کند. برای دو خواهرم باید جهیزیه تهیه میکردم و برادر کوچکم هم سرباز شده بود. حال روحیام خراب شده بود.
به مشهد رفتم. سه روز در حرم امام رضا نشستم و بیادبانه با امام صحبت کردم. تا اینکه روز سوم آقایی آمد و از بی تابی من سوال کرد. من بابت علت بیادبانه صحبت کردن با امامرضا(ع) سوال کرد. با او هم صحبت شدم. ایشان سه طبقه ساختمان در خیابان امامرضا(ع) را در اختیار من گذاشت و به من پیشنهاد راهاندازی تور مسافرتی داد. بعد از برگشت به روستا، تور زیارتی را راهاندازی کردم و بانوانی که تاکنون برای زیارت امام رئوف مشرف نشده بودند به مشهد اعزام شدند. آن زمان ماهی سه یا چهار بار زائر به مشهد میبردم و از این طریق بدهی ها را پرداخت کردم.
بعد از اینکه بدهیهایم را پرداخت کردم پانصد هزار تومان برای من مانده بود که با آن به مردم کمکهای موردی میکردم. اما وقتی کسی به من برای پول مراجعه میکرد حس میکردم با این کار دارم در حق این آدم بدی میکنم که عادتش میدهم به اینکه هر ماه بیاید و از من مبلغی بگیرد. در همین زمان خانمی به من مراجعه کرد و تقاضای ۵۰ هزار تومان قرضالحسنه داشت. به او گفتم قرض چرا؟! کار بلدی انجام بدهی؟ گفت بله و من کاموا و قلاب تهیه کردم و او شروع به بافندگی کرد و در ازای کاری که انجام میداد به او دستمزد پرداخت میکردم.
حالا بعد از پنج سال این فعالیت ها منجر به ایجاد صندوقی شده است که از نصرت آباد شهرک سید احمد و روستای خودمان صد و هشتاد نیروی کار تحت پوشش آن هستند.
در حال حاضر پانصد میلیون تومان در صندوق داریم و از صد و هشتاد نفر نیروی کار، صد و بیست نفر وام دریافت کردهاند. اعضای صندوق ماهیانه ۱۰ هزار تومان حق عضویت به صندوق میدهند. اینطور هم نیست که پسانداز باید به حدی برسد تا وام بگیرند بلکه پس از دریافت آموزشها فرد بسته به اینکه چه شغلی میخواهد داشته باشد میتوانند از ۱۰ تا ۴۰ میلیون تومان وام دریافت کنند. همه وامها در مدت بیست و پنجاه ماه باید تسویه و بازپرداخت شوند و به عنوان ضمانت هم سفته گرفته میشود.در این پنج سال حتی یک مورد هم نداشتهایم که کسی وام را پرداخت نکند و مشکلی وجود داشته باشد.
مهارت هایی که ما آموزش میدهیم شامل قالیبافی، جوراب بافی، صنایع دستی و ساخت تنور است. یکی از کارهایی که انجام دادیم استفاده از قالیهای دستباف غیر قابل استفاده بر روی کوزه است که این محصولمان شب عید فروش خوبی داشت. نقشهای قالی ها را خودم انتخاب میکنم و یکی از نقشه کشهای همدان آنها را طراحی میکند. تمام کسانی که اینجا آموزش میبینند توسط فنی و حرفهای مدرک میگیرند و عضو تعاونی اصیل گذر کجین و صندوق قرضالحسنه امام حسن عسکری میشوند.
تولید عرقیجات، ربگیری، ترشی، سبزی خشا، کشت گندم، پرورش بوقلمون، عروسکسازی، میناکاری، نگین کوبیو… برخی دیگر از رشتههایی است که آموزش میدهیم.
یکی از مراجعان ما که اعتیاد داشت و همسرش هم خودکشی ناموفق کرده بود پس از ترک اعتیاد با پنجاه میلیون تومان وام از صندوق ما یک گوساله خرید و در حال حاضر بعد از چهار سال خدا را شکر ۱۰ عدد گاو دارد و روزی شش کیلو کره تولید میکند که روزانه یک میلیون و دویست هزار تومان درآمد دارد.
بازاریابی بسیاری از تولیدات را خودم انجام میدهم و با پرپایی نمایشگاه، کارهای آماده شده را به فروش میرسانم. سود فروش به تولیدکننده تعلق میگیرد و من سهمی برای خودم برنمیدارم.
آن آقا که حاج قاسم نام داشت یک سال خانهاش را به رایگان در اختیار من گذاشت. در مشهد به قاسم عرب معروف بود. شیعه اهل سوریه بود که بعدها در جریان مقابله با تکفیریها و داعش در سوریه به شهادت رسید.
منبع