نوپدید

یک سایت دیگر با وردپرس فارسی

کوچه بازی: بازی در کوچه‌‌ پس کوچه‌‌ های محله

کوچه بازی: بازی در کوچه‌‌ پس کوچه‌‌ های محله
ایران
ایران

نگارش توسط مهران میرزائی در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳

شاید در ابتدا با دیدن تصاویر این پدیده فکر کنید که به آرشیو تصاویر بازی کردن کودکان دهه شصت و هفتاد رجوع کرده‌ایم، اما اینجا کوچه محل سکونت خانم مریم انگشت‌باف، در شاهرود سمنان است و این‌ها هم کودکان دهه نودی هستند. ایشان تحصیلات حوزوی دارند و از اواخر دهه هشتاد در مدرسه قرآن و عترت تهران کار مطالعاتی انجام می‌دادند. در طی همین سال‌ها بود که متوجه تأثیر مثبت بازی و داشتن همبازی روی تربیت کودک و نوجوان و تعاملات بین آن‌ها با خانواده‌هایشان شد. خانم انگشت‌باف از تشکیل کوچه‌بازی در محل سکونتشان می‌گوید: « در سال‌های اخیر همیشه…

  • 352 بازدید
  • 0 پسند
  • 0 نظر

شاید در ابتدا با دیدن تصاویر این پدیده فکر کنید که به آرشیو تصاویر بازی کردن کودکان دهه شصت و هفتاد رجوع کرده‌ایم، اما اینجا کوچه محل سکونت خانم مریم انگشت‌باف، در شاهرود سمنان است و این‌ها هم کودکان دهه نودی هستند. ایشان

تحصیلات حوزوی دارند و از اواخر دهه هشتاد در مدرسه قرآن و عترت تهران کار مطالعاتی انجام می‌دادند. در طی همین سال‌ها بود که متوجه تأثیر مثبت بازی و داشتن همبازی روی تربیت کودک و نوجوان و تعاملات بین آن‌ها با خانواده‌هایشان شد.

خانم انگشت‌باف از تشکیل کوچه‌بازی در محل سکونتشان می‌گوید: « در سال‌های اخیر همیشه معضل تک‌فرزندی، آپارتمان‌نشینی و به تبع آن دور شدن بچه‌ها از یکدیگر و نداشتن همبازی دغدغه‌ام بود، سال ۹۷ بود، تازه به سمنان نقل مکان کرده بودیم، فرزندم اندکی بزرگ شده بود و او هم نیاز به همبازی داشت. همسایه‌ها را نمی‌شناختم، بنابراین به بهانه معرفی و امانت کتاب‌هایم درب منازل همسایه ها می‌رفتم. کم کم ارتباط بین ما شکل گرفت و فرزندان‌شان را برای بازی کردن با یکدیگر به منزل ما می‌فرستادند.

رفته رفته تعداد بچه‌ها زیاد شد و حیاط خانه ما برای بازی مناسب نبود، نزدیک ایام عید قربان و غدیر هم بود که این جرقه در ذهنم زده شد که من هم مثل بسیاری از جشن‌های خیابانی برای ایام عید قربان تا عید غدیر، یک جشن بازی‌محور برای بچه‌ها راه بیاندازم. به همسایه‌ها مراجعه کردم و گفتم از دو روز قبل عید قربان تا دو روز بعد عید غدیر بنا داریم هرروز عصر با بچه‌ها در کوچه بازی کنیم، همگی موافقت کردند و رأس ساعت مقرر فرزندان‌شان را به کوچه ما آوردند، ابتدا و انتهای کوچه را بستم تا ماشین رفت و آمد نکند و دو عدد روفرشی خودمان را در کوچه‌پهن کردم و شروع به بازی‌ کردیم.

بازی‌های ما بیشتر بازی با وسایل ساده و بازیافتی بود که از منزل خودم آوردم، مثلا یک تکه پارچه را سوراخ کرده بودیم و بچه‌ها باید توپ را به سمت پارچه پرتاب می‌کردند تا از سوراخ‌های پارچه رد بشود، یا تکه‌های نخ را به جالباسی بسته بودیم سر نخ را قلاب زده بودیم و بچه‌ها باید با کمک هم یک قوطی را به وسیله قلاب بلند کرده و یک مسیر را طی می‌کردند، در همان حین ماجرای عید غدیر را هم برایشان بازگو می‌کردم.

تجربه عید قربان تا غدیر آنقدر برای بچه‌ها و خوانواده‌های‌شان شیرین بود که درخواست کردند برنامه کوچه‌بازی همچنان ادامه داشته باشد، هرچند عده‌ی اندکی هم که از کنار ما رد می‌شدند، از سر و صدای بچه‌ها شاکی بودند اما نظرات مثبت بیشتر بود و تصمیم بر این شد دو روز در هفته برنامه کوچه بازی اجرا شود و کم‌کم وسایل بیشتری برای بازی تهیه کردیم.

برنامه ما فقط بازی نبود بلکه مباحث تربیتی را هم در بازی‌ها می‌گنجاندم یا در خصوص مسائل فرهنگی، مذهبی و ملی برای بچه‌ها یا مادرهایشان که تماشاگر بازی‌ها بودند صحبت می‌کردم، بارها مادرها از من تشکر می‌کردند که فرزندمان کنار شما یاد می‌گیرد، دیگر منزوی نیست، از گوشی و تبلت دور شده است و بسیار از این موضوع خوشحال بودند.

برنامه کوچه‌بازی ما نزدیک به چهار سال ادامه داشت و بچه‌های محله، کل هفته را منتظر روز بازی بودند و حتی با بچه‌های فامیل‌ هماهنگ می‌کردند که در آن روز در جمع ما حضور داشته باشند، به همین دلیل زمانی که باید از آن محل می‌رفتیم همگی (چه بچه‌ها، چه خانواده ها و چه خود من) عمیقاً ناراحت بودیم و دل کندن سخت بود.»

امروز که خانم انگشت‌باف بنا به دلایلی از شاهرود به تهران مهاجرت کرده‌اند و فرزند کوچک ایشان نیز به تازگی متولد شده است، با وجود مشغله‌های فراوان میز امانت کتاب را در ساختمان‌شان راه‌اندازی کرده‌اند و بنا دارند با بزرگتر شدن فرزند کوچک‌شان مجددا برای راه‌اندازی کوچه بازی در محله جدید اقدام کنند.

نظرات کاربران

برای ارسال دیدگاه ابتدا عضو سایت شوید !