نوپدید

می خواهم با یک سوال شروع کنم؟ به نظر شما یک نوجوان در روز چه تفریحاتی دارد که برای او جذاب است و حالش را خوب می کند؟ بازی با کامپیوتر؟ و یا فوتبال با دوستان؟ و یا رفتن به استخر؟ آخ گفتم استخر دلم رفت پیش تفریح جذابی که هر روز من سه مرتبه آن را انجام می دهم. احتمالا حدس می زنید که شنا کردن و یا رفتن کنار رودخانه و آب بازی باشد ولی باید این واقعه تلخ را برای شما توصیف کنم، تا شما هم کمی از تفریحات من لذت ببرید.

بله من به عنوان یک نوجوان هم محصل هستم و هم فوتبال بازی می کنم ولی به عنوان یک کار روزمره که مزه تلخی آن از شکلات تلخی که شاید شما تا حالا مزه کرده اید بیشتر است؛ بعلت نبود آب آشامیدنی در روستا روزی سه مرتبه از فاصله زیاد جاییکه موتور آب آنجاست آب می آورم برای خانه و خداراشکر احساس می کنم کنار نقش فرزندی، نقش لوله را هم خوب ایفا می کنم…!

وقتی می بینم زنان و پیرزن های روستا چطور با سختی آب را بر دوش خود می گذارند و به سمت روستا می آیند با خودم می گویم چرا باید منتظر باشیم تا کسی از بیرون روستا برای ما کاری انجام دهد آیا وقت آن نشده که بار را خودمان برداریم و با قدرت جمع بودن و با کمک همدیگر تلاشی بکنیم تا خیلی سریع و با کم ترین هزینه دهانمان شیرین شود به آب آشامیدنی در خود روستا و دیگر تصاویر سختی حمل آب اهالی روستا را نبینیم؟

وقتی دیدم دهیار روستا پدران ما را جمع کرد و پیشنهاد داد که اگر شما پا کار باشید من شنیدم می شود از دولت لوله و ماشین برای لوله کشی آب روستا گرفت و همه اهالی روستا یکدل و محکم گفتند ما هستیم، کمی امیدوار شدم.

و وقتی دیدم در روستا لوله آب و ماشین برای لوله کشی آمده و پدران ما از همیشه پر انرژی تر برای خدمت به روستا ایستاده اند، یقین کردم که هر موقع که ما انسان ها مانند قطرات آب در کنار هم جمع شویم مانند دریایی می شویم که هیچ مشکلی در مقابل آن پا برجا نمی ماند.